هو...
انگار همین دیروز بود که باز گذشت...

باز هم ورقی از عمر ...
و هنوز هم در تکرار ها...
برگ ها یک به یک،زرد می شوند و برگریزان هم به انتها می رسد...
و برای م.ن؛
دنیا باز بی تـــــو می گذرد...
امشب هم یک برگ دیگر از تقویم را چیدم...
و م.ن باز هم ،
در حسرت سیب کالی که هر روز نرسیده چیده می شود هستم!!!